یک عمر مثل ابر بهاران گریستم
از درد و داغ، سر به گریبان گریستم
دیوانه وار سر به بیابان گذاشتم
در دشت و کوه یا به بیابان گریستم
دیدم غمین تمامی یاران و دوستان
من در کنار جمله یاران گریستم
از لحظه ی تولد خود تا کنار گور
حتی زمان مهد و دبستان گریستم
فرقی نداشت فصل بهار و خزان من
هم در بهار هم به زمستان گریستم
گاهی میان مجلس وعظ و گهی نماز
گاهی زمان خواندن قران گریستم
این اشگها برای چه از دیده ام چکید؟
این ناله چیست ؟ از چه فراوان گریستم؟
زان دم که داغ حضرت زهرا(س) شنیده ام
از درد و داغ بی حد و پیمان گریستم
بشنیده ام ز مادر خود قصه ی فدک
زین ماجرا به دیده ی گریان گریستم
آتش زدند خانه ی ام الائمه(س) را
عیبم مکن که نیمه ی شعبان گریستم
یک عمر گریه کرده ام من و کم گریه کرده ام
کی پا به پای شاه شهیدان(ع) گریستم؟
تاب و تحمل غم او را نداشتم
داغش چو سخت بود من آسان گریستم
دخت نبی(ص) و همسر حیدر(ع) شهیده شد
چون سیل پر خروش، خروشان گریستم